best

دلنوشته (نوشته های دل از دل)

best

دلنوشته (نوشته های دل از دل)

مشخصات بلاگ
best

دوستی گفت: من مسئول آنچه می‌گویم هستم نه آنچه شما برداشت می‌کنید!
و من می‌گویم:
خدا را شکر که اینها فقط نوشته‌اند!
[نه خاطره!]
بدانید،
الفاظ از آنچه بر مانیتور شما نقش بسته دروغترند!

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

۱۰۹ مطلب با موضوع «من :: عقلانی» ثبت شده است

زورگو!

من که منظوری نداشتم از نوشتن.

 

می گویم هیچ انتظاری ندارم؛

ولی 

مگر می شود منتظرت نباشم؟!

 

 

باید رفلاکس کرد؛ 

کسی را که سر دل سنگینی می کند!

 

 

 

حَق با مُعلمَم بود:

توقع زیاد باعث دلخوری می شَود؛

شاید توقع یک لبخند هم از تو زیاد است.

 

 

یه حسی هست که

نه دلت می خواد بخندی، نه حرف بزنی، نه تو صورت کسی نگاه کنی

اصلا دوست داری با همه دعوا کنی

سرت سنگینه، گوشات پره، دل باد کرده، قیافه ات مرده است (لب ها صاف چشما باز پر از بی حسی)

"درگیری" به معنای واقعی کلمه

ولی تهش اینه که این فقط یه حسه

"حس"

راحته میشه ازش رد شد اگه خودت بخوای

 

 

هر موقع تو موقعیت بزرگترین اشتباه قرار گرفتی،

راه درست همون نزدیکی هاست؛

فقط باید یه چیزایی رو مثل خجالت بذاری کنار

و فقط بگی نه.

 

 

 

باید شبیه آیینه بغل اتومبیل ها،

روی تمام مکالمات عاشقانه برچسب زد:

الفاظ، از آنچه می شنوید، دروغترند.

 

 

این بار از تَه رویاهای خیالی نوشته

بخوانید اِند آرزوهای وصله ناجور 1 را

 

 

"دلتنگی" رو اگه فریاد بزنی "رسوایی" و

اگه تو دلت نگه داری "بغض" میشه

میدونم

آخرش بغض دلتنگی تو رسوایم می کند.

 

 

هستند کسانی که بلدند معنی کلمات را درست بفهمانند

بخوانید من خیالاتی را

 

 

گاهی عذرخواهی هم افاقه نمی کند؛
کاش از اول سکوت می کردیم!

 

 

مَن تَنها او را می دیدَم

و او
تَن ها، را بی مَن 

چقدر، با هم کامل می شدیم!

 

 

شایَد تَرسیدی، فِشارِ خون بِگیرَم؛

اَما نَه،

بِشکَنَد، عشقی که نَمک نَدارَد!

 

 

بی قراری می کرد.

سَرِ جایش بَند نَبود؛

مُدام خودش را به دَر و دیوار می زد.

قلبَش را می گویم.

آرامَش که کردم

"مُرد"

شاید قلب باید بی قرار باشد.

تا زنده باشی!

تا بشود به تو گفت:

"زنده"

 

 

بلبلی دارم محبوس در قفس

و از ابتدا تنها

ولی از عشق می خواند!

به گمانم با خدای خویش عشق بازی می کند.

و یا شاید

عشق هم غریزیست!

 

 

 

به خاطر نِمی آورَم!

نِفرین بود؛

یا نِفرَت،

شاید هَم نَفَر،

این روزها عجیب بی حواس شُده ام.

واحد شُمارِشَت چه بود؟

 

 

 

روی چمن ها نشسته بودم،

که یه دختر کوچولوی دوست داشتنی،

دوید به سمتم!

دستاش رو پشت سرش گرفت و رو به روم ایستاد؛

(زُل زَد تو چِشمام)

گفتم: سلام :)

سکوت کرد.

گفتم: اسمت چیه؟ ؛)

بازم هم سکوت!

دوباره من: اسمت چیه خانوم خوشگله :)

رفت...!!؟؟

هنوز اون طرف تر داره بازی میکنه!

 

 

 

غُربتِ قَریبِ تَنهایی

 

هنگامی که فاصله ها قَریب و یاران غَریبه اَند.

 

 

 

عشق

 

ویران نمی کند!

 

جان میدهد!


ایراد از دل است!


که آبادش،


ویران کننده ی جان است.

 

 

 

گاهی باید بازگشت

حتی اگر مسیر را درست رفته باشی

و اینبار آهسته تر 

از مسیر درست لذت برد

 

براستی می شود درستی مسیر را بیمه کرد؟

 

 

 

عشق

 

طعم گَسی دارد

 

که به تلخی می زند.

 

 

جالبه

 

هرچی بیشتر میگذره

 

بیشتر می فهمم 

 

"نمی دونم"

 

 
بعضی از کوچکی تنها هستند و
 
 
بعضی به خاطر بزرگی
 
 
هیچگاه کسی پای دردِ دِل آسمان نَنِشَسته
 
 
هیچگاه کسی فریاد غربت دریا را نَشِنیده
 
 
زمین هم از تنهایی گریه می کند
 
 
من خودم لرزیدن شانه هایش را هنگام گریه دیده ام
 
 
این بی خبران می گویند "زلزله"
 
 
بزرگ که باشی تنها تَری
 
 
 

 

از درخت بید آموختم

 

تک تک ثانیه ها

 

سایه ایست کوچک از جنس برگ

 

زمانی

 

که ثانیه ها سال شود

 

سایه ای سرد از جنس فراموشی

 

خورشیدی فروزان، از جنس عشق را

 

پنهان می کند

 

 

 

 

whoever whom you lost

 

Is lost

 

 

 

کاش شروع نمی شد


سلامی که به لبخند ختم شد


کاش فرو افتاده بود


نگاهی که تو را عاشقانه دید


کاش بسته می ماند


لبی که با عشق تو باز شد


کاش کر می شد


گوشی که محبتت را شنید


کاش فرو نمی ریخت


غروری که با عشق لگد مال شد


کاش باور می کرد


دلی که فراموش شده بود

 

"رابطه ای که یکطرفه است،


یکطرفه است"

 

و من اینجا از نو شروع می کنم


با سلامی دوباره


با چشمی باز


با لبی غزل خوان


با گوشی شنوا


با غروری عاشق


دوستت دارم


به گمانم


هنوز دلم باور نکرده

 

"رابطه ای که یکطرفه است،


یکطرفه است"

 

 

 

مرا ساختند تا تو را بترسانم


مرا ساختند تا تو را دور کنم


ولی من عاشقت شدم


کشاورز نمیدانست مترسک قلب نمی خواهد


بیچاره کشاورزی که مترسکش


عاشق پرندگان باشد

 

 

 

برای نشان دادن عشقتان

 

نیاز نیست


نظم عالم را بهم بزنید

 

نیاز نیست


آسمان را بشکافید


نیاز نیست


نیست را هست کنید

 

فقط کافیست


خود مهربان همیشگیتان باشید

 

عشق


یک لبخند ساده


یک سلام از ته دل


یک نوازش بی پیرایه است

 

عشق یعنی بودن

 

 

 

به هر خواسته ای که نباید جواب داد


یکبار آدم


به حرف شیطان اعتماد کرد


نتیجه اش یه جهان انسان سر در گم در دنیاست

 

 

 

 

بخشیدمت


ولی فراموشت نمی کنم


تا دوباره خام دروغ های کسی نشوم

 

 

 

آنقدر که پای دروغ هایم ایستادم


تو پای قولهایت نماندی

 

 

 

بعضیا هم ادای عاشقا رو در میارن


وقتی حوصلشون سر میره

 

 

 

به جایی رسیده ام که

آرزوی برگشتن روزهای سخت را دارم


تمام زندگیم را تاریکی رفتنت پر کرده


برگرد و دوباره روزهایم را سخت کن

 

 

به گمانم ویرانه های دلم

 

تنها مأوای مرغ شوم نگاهت بود

 

 J:       آخه شما چرا اینجوری فکر می‌کنید،

کی دیگه می­ خواید متوجه بشید.

 

K :       امکان نداره!

 

L :       آره، امکان نداره!

 

J:        چی؟ چی امکان نداره؟

 

K :       مگه میشه، همش الکی باشه!؟

 

L :       نه نمیشه، حتما یه چیزی شده!.

 

J:        نه! نه! نه! همش دارید اشتباه می‌کنید.

اشتباه پشت اشتباه.!

 

K :       آخه حرف زدنش، نگاه کردنش، سلام کردنش،

 همه رفتاراش با بقیه فرق داشت.!!

 

L :       آره، لحن صداش، برق چشماش، نوع نگاش،

همه چیزش با بقیه فرق داشت!!!.

 

J:        چرا عادت نمی­کنید، چرا متوجه نمی­شید؟

 آدما همه با هم فرق می­کنن،

صدا و نگاه متفاوت که دلیل نمی­شه!!.

 

K :       به چی عادت کنیم؟؟؟

 

L :       در مورد کدوم تفاوت بین آدما صحبت می­کنی؟

به چی عادت کنیم؟؟

 

J:        باید عادت کنید به کم محلی های یک دفعه­ای،

به نگاه­های سنگین یه هویی،

به فراموشی­ها و به آشنایی­های زود گذر.

باید عادت کنید؛ آدما با دنیای اطرافشون شوخی دارن،

با هم دیگه از پشت نقاب صحبت می­کنن،

رفتارها و محبتاشون همه نقش بازی کردنه!

اینقدر نقش بازی می­کنن،

اینقدر دروغ می­گن که همه عادت می­کنن؛ 

همه شونن می­دونن همه شون عادت کردن

ولی شما هنوز متوجه نشدین هنوز عادت نکردین؛

چند بار دیگه باید به چشم خودتون ببینید تا باور کنید،

چند نفر دیگه باید باهاتون بازی کنن تا متوجه بشین؟؟؟؟

آخه تا کی؟؟ کی دیگه می­خواین عادت کنید؟؟؟

 

K :       بسه دیگه نگو!!

 

L :       نگو دنیامون رو خراب نکن..

 

J:        من نگم همه چیز درست میشه؟

باشه، نمی­گم،

 ولی یه چیز یادتون باشه! دنیاتون رو به زبون نیارید،

بذارید تو دلتون بمونه،

به محض اینکه دنیاتون رو به زبون آوردید،

با چهره واقعی دنیای اطرافتون روبه رو می­شید

و همه اون دنیای قشنگ تو ذهنتون رو سرتون آوار میشه،

از من به شما نصیحت: سکوت کنید، عادت کنید،

همیشه یادتون باشه آدما شبیه هم ­اند.

 

K :       ولی...

 

L :       ولی اون برا ما با بقیه فرق داشت!!!!!

 

J:        می­بینی خودتم نمی­گی فرق داره می­گی فرق داشت،

از وقتی با خود واقعی اون روبه ­رو شدی 

خودتم فهمیدی با بقیه فرق نداره،

بازم می­گم سکوت کنید، عادت کنید.

ولی شما مثل بقیه نباشید.

ساکت باشید و به رفتاراشون عادت کنید.

من شما رو دارم که بقیه ندارن. 

سکوت کنید، عادت کنید.

 

 

 

در عجبم از بازی روزگار

این ایام

روزم شب شده و شبم روز

 

 و با اینکه با تمام تلاش می دوم

از مقصد دورتر می شوم

 

مسئولیت تمام ناکامی ها و 

کم کاری هایم را به زمانه نسبت میدهم

 

درحالی که

مشکل از خودم است

 

حال صدای روزگار را می شنوم

که می گویید:

 

در عجبم از تو که 

بی کار نشسته ای  

و از من شکایت می کنی!!!

 

 

 

شاید ندونی، پس میگم تا متوجه بشی:

دَرد عَدم از دَرد دوری بیشتره!

همین که موندی برام یه دنیا ارزش داره،

پس به خاطر تمام خوبیات

                                                              اَزت متشکرم.

دوستت دارم.

 

 

گاهی چقدر سخت است،

 

 تشخیص این که:

 

منطق بر احساس ارجحیت دارد،

 

 یا احساس بر منطق !

 

 

 

 

گاهی وقتا آدم بد جوری زمین می خوره ولی کاش همه ی زمین خوردن ها این جوری باشه چون می شه بعدش بلند شد