سینه خواهم
شرحه شرحه
از فراق
تا بگویم، شرح درد اشتیاق
مولوی
روزی من و تو برای لحظه ای با هم بودن از دیگران فرار می کردیم.
اما امروز چه شده ؟
که ترس از لحظه ای باهم بودن باعث فرارمان از هم شده است.
دست غارت از چه رو
آه ای لاله رو
بر جانم گشوده ای
از تو چه شد حاصلم
همین کز دلم
قرارم ربوده ای
کردی جفا دیگر مکن چشم عاشق را تر مکن
ای فارغ از حال من
چون یاد آورم
رو گرداندن تو را
ترسم آه سرد من
سوز درد من
گیرد دامن تو را
کردی جفا دیگر مکن چشم عاشق را تر مکن
شبی مجنون به لیلی گفت که ای محبوب بی همتا
تو را عاشق شود پیدا ولی مجنون نخواهد شد
ولی مجنون نخواهد شد
ولی مجنون نخواهد شد
ولی مجنون نخواهد شد