best

دلنوشته (نوشته های دل از دل)

best

دلنوشته (نوشته های دل از دل)

مشخصات بلاگ
best

دوستی گفت: من مسئول آنچه می‌گویم هستم نه آنچه شما برداشت می‌کنید!
و من می‌گویم:
خدا را شکر که اینها فقط نوشته‌اند!
[نه خاطره!]
بدانید،
الفاظ از آنچه بر مانیتور شما نقش بسته دروغترند!

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

۳۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۳ ثبت شده است

از "دالِ" دل می‌نویسم و از "واوِ" وقوعِ عشق

"سینِ" سکوت و "تا"یِ تو ای تمامِ عشـــــــــق

 

"تا" یِ تو ای مهربان‌ترین "دارم" و داراییـــم

یعنی که "دوستت دارم" تنها به جرمِ عشـــــــق

 

در کوچه‌هایِ دلـــــــــــم پرسه می‌زند

یک کودکِ کوچـکِ معصوم و بی‌گناه

 

گویی که گمشدَه است و خسته نیز هم

تنها میانِ اینهمه آدم کوکیِ سیــــــــــاه

من از قانون احتمالات چیزی نمی‌دانم؛

ولی،

نوشته‌هایت مرا می‌خواند!

میگم: مه‌لقا، اینو از کجا پیدا کردی؟!

میگه: دفتر خاطراتت، همیشه تو دسترس بوده.

میگم: به قول اون بزرگ،

"زیباترین باغچه رو هم که بیل بزنی، حداقل یه کرم توش پیدا میشه"

میگه: من دلم واسه تو تنگ شده، دنبال تو می گردم.

کاش دیشب را، هیچ پایانی نبود

کاش امشب را، هیچ فردایی نبود

هیچ و کاش و روز و شب با هم شدن

کاش پایانم را، هیچ آغازی نبود!

مه‌لقا متشکرم،

خیلی گرمم بود؛ تشنه ی تشنه بودم.

حالا گلاب دیگه چرا قاطیش کردی!

پر رو میشم‌هاااا.

 

نه آنقدر آرامم که به خواب بروم؛

و نه آنقدر شلوغ که فریاد بزنم.

من، همان ریشه ی دردم!

چقدر نصیحتت کنم؛

زبانم مو در آورد.

به دَرَک که دَرک نشوی!

تو خوب باش.

هرچقدر هم که پا بلندی بکنم؛

باز هم دستم به وصف چشمان تو نمی‌رسد!

صدایم نکن!

می‌دانم هم‌کلامی با تو، چقدر لذت‌بخش است؛

اما بگذار، غرق در چشمانت بمیرم.

بالای سرم نشسته بود؛

آروم قرآن پچ پچ می‌کرد!

چشام رو باز کردم، 

گفتم: مه‌لقا چرا آروم می‌خونی؟

گفت: می‌خواستم از خواب نیوفتی.

و من هنوز خوابم!

مه‌لقا اینقدر با چشمان معصومت زل نزن به من،

سکوتت را بشکن و بخند؛

حتی اگر من ساکتم!

از پشت سر چشمانم را گرفته بود تا حدس بزنم، کیست؛

خدایا می‌شود تا ابد دستانش را بر ندارد،

خسته‌ام از دیدن جهانی که تو را ندارد!

صد بار راجع به حساسیتم گفته بودم؛

باز عطر خارجی زدی!

مگر نمی‌دانی:

اشکم در می‌آید وقتی می‌خواهی بروی!

+

تقویمی تاریک و خاک‌خورده را دیدیم؛

شبیه برهوت!

که با خود زمزمه می‌کرد:

آبانم کجایی؟

بعد از تو، بیــــــــــــــــــــآبانم!

مه‌لقا صورتم را با دست نوازش می‌کرد و می‌گفت:

چقدر چشمانت را خاک گرفته؛

گفتم:

بیابان، بیابان است بی باران!

باید مخفی کند؛

دروغ‌های رنگینم را.

گاهی بهترین جواب به دروغگو سکوت است!

             آخرین آرزویم برایش این بود:


            کاش، هیچوقت نفهمد؛ چقدر دوستش داشته‌ام!

کسی را نمی‌شناختم!

که می‌نوشت از "هیچ"؛

بی هیچ توقعی،

و در آخر نصیبش تنها همان: 

"هیچ" شد.

شـــــــب‌هایِ تاریکِ تکراری،

تکرارِ کــــــابوس‌هایِ تاریک،

تارهایِ تاریـــــــــــکِ تکرار،

و تـــکرار دام سیاه زندگیست؛

روزهـای خود را حتی شده با:

لبخندی جدیــــــــــــــــــــــــد،

مدل مویی جدیـــــــــــــــــــد،

لباسی جدیـــــــــــــــــــــــــد،

مسیری جدیـــــــــــــــــــــــد،

نگاهی جدیــــــــــــــــــــــــد،

متفــــــــــــــــــــــــاوت کنید!

نمی‌دانم؛

شاید تمام نوشته‌ها،

 با نمی‌دانم، شروع می‌شود!

زمانی که می‌دانی، نمی‌دانی.

من هنوز گیج آن انفجارم،

نه صدایی می‌شنوم؛

نه زمین را زیر پایم حس می‌کنم.

امان از وقتی که بغضی می‌شکند!

سخت‌ترین توازن دنیا؛

توازن بین قلب و زبان است!

هنوز هم ترافیکش سنگین است؛

خیابان‌های منتهی به تو!

+

تو تنها معامله‌ای هستی، که با هیچ جور معادله‌ای؛

ضرر نمی‌دهی!

مـیـشــــه معـاملــه کـــرد!

و قاب خالی پنجره،

فقدان تو را در گوش مردم شهر فریاد می‌زند!

تمام خصوصی‌هایم هم می‌دانند؛

مخاطب خاصی ندارم.

به جز تو!

نمناک‌ترین دو حرف دنیا "غم" توست!

 

 

 

منِ ساده هوایش را داشتم!

نمی‌دانستم این روزها باید زمین را دو دستی چسبید.

"تو" تنها قطع‌نامه ی صلح من بودی!

ولی "تو" این تنها "تو" را وتو کردی.

دنبالت نمی‌گردم!

شاید، گرد فراموشی بنشیند؛ روی تمام عاشقانه‌ها.

+

دوباره دستانم را گره می‌زنم، دور سَرم؛

این سَر دَردها کوچکترین دَردِ سَر رفتن توست!