best

دلنوشته (نوشته های دل از دل)

best

دلنوشته (نوشته های دل از دل)

مشخصات بلاگ
best

دوستی گفت: من مسئول آنچه می‌گویم هستم نه آنچه شما برداشت می‌کنید!
و من می‌گویم:
خدا را شکر که اینها فقط نوشته‌اند!
[نه خاطره!]
بدانید،
الفاظ از آنچه بر مانیتور شما نقش بسته دروغترند!

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

و خوشبختی! یعنی: 

صدای لطیفی که، در اوج خستگی، بیدارت کند؛ برای

نماز.

بهار می شود! سیاهیِ زمستان؛

وقتی لبخند میزنی.

نیما می گفت:

خواب در چشم ترم می شکند!

امشب فهمیدم؛

وقتی تو را نداشتم.

وسعت عشق مرا باید از نگاهم بخوانی؛

حرارت عشق مرا باید از دستانم لمس کنی؛ 

و بی قراری مرا باید در صدای قلبم جست و جو کنی؛

 

زبان کلمات از بیان عشق ناتوان است!

تویی که خود مرا عاشق کردی؛

خودت بیا و ببین.

 

 

خودت بیا و هرچه شعر و جمله راجع به تو می گویند بشنو!

 

من تنها می توانم بنویسم :

دوستت دارم.

 

فقط بیا!

+

دلِ شکسته،
یعنی: 
دلی که شکسته!


دنبالِ مفهوم نباش؛
دلِ شکسته، درد دارد، غم دارد، غصه دارد!
مفهوم ندارد.

 

می دونی، خسته یعنی چی؟

خسته یعنی دلت بخواد؛ 

ولی بگی نه!

 

 

از خودم دلگیرم!

خدا، اینهمه سریع پاسخ اعتمادم را می دهد؛

و من اینهمه غافلم.

یا معنیِ گدار را نمی دانی؛

یا عشق را!

چطور بی گدار، به آب نزنم؟

 

داشتن یه عالم ستاره،
شاید! آسمون تاریک دلت رو خوشگل کنه!
ولی هیچ وقت، برات 
گرم یا روشنش نمی کنه.

زندگی:
رقص، رویِ
مرزِ نازکِ رویا و واقعیت است!

 

چشمانت را ببند و با آهنگ من،

همراه شو.

 

 

خاک! بر سرت، ای چرخ؛

عاشق و معشوق را،

بهم رساندی!

ولی یکی بر خاک و دیگری در خاک.

 

 

گاهی غزل

به سبک اصفهانی

:)

+

تا حالا شده، به یه منبع نور قوی نگاه کنی؟

بعدش، سرت رو به هرطرف به چرخونی؛

یا نه، اصلاً چشمات رو ببندی؛

بازم تصویر اون میاد جلوی چشمت!

 

از وقتی تو رو دیدم؛

چقدر دنیا و آدماش خوشگل شدن.

عشق! یعنی اینکه اینقدر ساکت باشی؛

که فکر کنه نبودی!

:(

کوچیکتر که بودم؛

فکر می کردم معجزه،

همراه یه صدای بلند و نور زیاد وقتی زمین می لرزه اتفاق میوفته؛

الان دیدم نه! خیلی آروم و شیرینه!

 

لبخند تو،

بزرگترین معجزه ی عالمه.

اگرچه خوشبختی، برای همه ی عالم هفت حرف دارد؛

ولی برای من، فقط دو حرف دارد!

تو

جالب است!
خود آگاهم،  نا آگاه
و نا خود آگاهم، آگاه است به تو؛
برای همین رویاهام پر از تو و زندگیم خالی از توست.

 

تا حالا دیدین بعضی چیزا مُسریه!
مثل: خنده،
خمیازه.


وقتی عاشق میشی؛
بدنت حساس میشه!
حساس میشه به بدن یکی دیگه،
اگه درد داشته باشه؛
دردش رو تو قلبت حس می کنی!
حتی اگه کنارش نباشی!
حتی اگه بهت نگه!!

عزیزم از بس خوبی نمی گی چقدر درد داری؛
ولی من همش رو حس می کنم.

فردا تک تک ثانیه ها،
پوتین می شوند و
رژه می روند؛
روی اعصابم!


از الان صدای: 
"گروهان به جای خود" ـَش را می شنوم.


نگارا،
دلتنگت می شوم؛
تو که اینهمه بی وفا نبودی!

 

چقدر مرز باریکی دارد؛
خوشبختی!


چه محدوده ی تنگی،
آغوشت را که باز می کنی؛
دستت از محدوده خارج می شود!


دلبندم،
من طاقت اینهمه سکوت را ندارم.

همیشه سکوت،

نشانه عصبانیت و دلخوری و دلتنگی و غم نیست!

 

گاهی سکوت یعنی:

آرامش،

یعنی: خوشبختی!

 

یعنی:

بشینی و لذت ببری از اتفاق های خوب زندگیت؛

گوش جان بسپاری به ندای بهشتی،

که تو را می خواند:

عشق، برای توست و من عاشق توام!

طول شبها می تونه با هم برابر باشه؛
ولی عرضشون نه!


شاید یه شب واست، به اندازه یه سال، عرض داشته باشه!
شاید یه شب هزار ماه عرض داشته باشه!
شاید یه شب به تموم زندگیت بیارزه!
شب هایی که با تو هستم اینجوریند.
مثل امشب.


تو قدرِ منی؛
من قَدرت رو می دونم.

هنوز گیجم،

نمی دانم؛

اتفاقی،   در دلم افتاده است!

یا، نه، واقعاً

اتفاقی در دلم افتاده است!!

فکر کنم جنس خنده هات،
پنبه ایه!
آخه هر موقعه، گوشم پر میشه از خنده هات؛
دیگه صدای هیچکدوم از دردهام رو نمی شنوم!

تا حالا شده وقتی خوابی به یه آرزوی محالت برسی؟
دوست داری تمام دنیا رو بدی، ولی واقعی باشه!

خواب نباشه!

اونجوری ازت می خوام پیشم بمونی!

اگر رنگین کمان لبخند خدا باشد؛

پس خدا از اون بالا داره بر عکس نگاهمون می کنه!

 

چه جوری میشه اوج عصبانیت رو نشون داد؟

با داد زدن؟!

با دعوا!؟

با فریاد کشیدن؟

نه!!

به نظرم اوجش اونجاست؛

که خسته و بی رمق یه گوشه کز کنی

و فقط ساکت باشی.

چه خوب بهانه ایست،

حساسیتِ فصلی!

+ +

 

دوستت دارم؛

ساده تر از لبخندِ کودکی روستایی!

+

گاهی متال!

+

زیاد غصه نمی خورم؛

اگر تو هم بروی!

شاید تنها، کمی دق کردم.

+ +

تو اهل کدام قبیله ای؟

که نیامده، قبله ی من شده ای!

+

دلم مانند کودکان بهانه ی تو را می گیرد؛

بیا و حرف راست را، از بچه بشنو!

پاییز،
که بوی دلتنگی نمی دهد؛
بوی غم هم نمی دهد،
اصلاً تنهایی ندارد که!


اشکال از من است!
اشتباهی هوس سبز شدن کرده ام.

پیرمردِ مرد، مرد!

یه چند روز میرم سر به بیابون بذارم!

نیستم!

کسی خونه نیست!

 

 

دلگیری!

 

یعنی:

 هنوز دامی هست؛  

که دلت، در آن گیر کند!

نمی دونم؟

میثم چی تو من دید! که این آهنگ رو بهم پیشنهاد داد.

شاید هم فقط، چون خودش خوشش اومده؛ 

پیش خودش گفته شاید منم خوشم بیاد!

منم به شما پیشنهادش می کنم.

 نگران نباش

یکی بود، یکی نبود؛

غیر از خدا هیچکس نبود!

می گویند با یک گل بهار نمی شود!

 

زمانی رسید که مردم بهار را فراموش کردند.

اسیر در چنگالِ برف و زمستان؛

قلبهایشان یخ زده بود.

می گویند نزدیک ظهر بود که عاشورا، عاشورا شد.

 می گویند مولا دستانش می لرزید.

می گویند صدایش سنگین بغضی عمیق بود.

می گویند دست به کمر راه می رفت.

می گویند اصلاً همان روز پیر شد.

می گویند اینها همه از وقتی شروع شد که، 

تو رفتی!

 

می گویند و چقدر شنیدنش سخت است؛

وای به حال پدری که دید.

 

 

بروید سهیم شوید؛

فرصتی نمانده!

کلیک

 

 

آخرین چراغِ هدایت در ظلماتِ ظهرِ عاشورا

چگونه قصه اَت را بگویم که روضه نشود!؟

 

گفتمش قحطی آب اسـت نرو

                                  دلم اندر تب و تاب اســت نرو

اگر عشق وجود داشته باشد؟!
و عاشق و معشوق؟!
شما و ارباب هستید؛
و بعد آن همه لقلقه ی زبان است و بس!

عشق در نگاه تو معنی می شود؛
در فداکاریت،
در امانت داریت،
در شیر پسران قهرمانت.

به زیر هجمه اندوه و غم، جان و دل فدا کــــــــــــــــــــــــردی
مثال اکبر و اصغر، ولی بیمار در بستر، جان فدا کـــــــــــردی

اگر عباس یک جان و دو دست و یک ســــــــــــــــــرش را داد
تو پای عشق خود حیدر، تمام عمر، جانـت را فدا کــــــــــردی

اگر کرب و بلا یک روز بود، در آن صــــــــــــــــــــــــــــحرا
تمام عمر خود را، به پای ظهر عاشورا، فدا کــــــــــــــــــردی

تمام لشکرِ جانان، فقط یک بار جــــــــــــــــــــــــــــــــان دادند
بمیرم بر غمت مولا، که تو هر لحظه، صد جانت را فدا کردی

ناز دانه،

الهی قربان بهانه گیری هایت بشوم.

آنقدر گریه کردی؛
که آنچه را می خواستی گرفتی.

فدای قدمت شبیر،

کاش، تنها در دیده ی من، منزل می گرفتی؛

تو را چه، به صحرای اندوه و گرفتاری

باید، بیابان را، بر آنان، ترجیح دهی؛

وقتی دل و دیده ی ما آلوده است!

باید سر مسلم را ببرند!

قومی که تسلیم اسلام نیستند و

چیزی از مسلمانی سرشان نمی شود.

 

 

کاش، آن بی صفتان،

حداقل به رسومات جاهلی خود پایبند بودند؛

و محرم برایشان محرم بود!

 

مُحَرَّم

گاهی درد را هر چقدرهم، توضیح بدهی متوجه نمی شوند؛

فقط باید مهمانشان کنی به درد!

مهمانتان می کنم به درد از نگاه یک درد کشیده.

نگارا!

ببین! بارانی، اینان را چگونه سر ذوق آورده؛

اگر تو را ببینند، چه می کنند!

چقدر سرد شده تهران؛

از وقتی صدای گرمت را از من دریغ کرده ای!

اگر حافظ، راستگو باشد؛

بیشتر از خودم، دلم برای او می سوزد!

درست بالای سرم تابلو زده اند، کارگران مشغول کارند؛

ولی صدای تخریب از گوشه کنار دلم می آید!

 

گاهی که سعی می کنم، جمله ای عاشقانه بنویسم؛

تازه می فهمم، حافظ، چه دروغگوی ماهری بوده!

1 2 3

نَبَرد را نَبُرد.

تنها، تنهاتر شد!

وقتی آخرین مهره را می زد.

 

گاهی خود خواه می شوم.

آرزو می کنم، کاش هیچکس نبود.

خنده دار است، که به هیچکس هم، حسودی کنی!

 

شاه

به کنجی خزید

و با اشاره در سکوت

فرمان به عزل خویش داد!

درد دل های عاشقانه اش را بخوانید؛

عاشق است!

 

لینک وبلاگ به درخواست نویسنده (جواد آقا) حذف شد!

گذشتن گاهی معنی رفتن و رها کردن

و گاهی معنی بخشیدن می دهد.

 

من از تو گذشتم؛

به همان سادگی که تو از من گذشتی!

تنها گذر زمان است؛

که درستی یک تصمیم را آشکار می سازد.

تنها در زمان و مکان درست بودن،

اهمیت ندارد؛

آنچه به زمان  و مکان، درستی می دهد؛

تصمیم درست است!!

 

کاش

در زمان درست

در مکان درست باشیم!

در دیر زمانی نه چنان دور و نه نزدیک

                                        در شام غریبی که سپید بود و نه تاریـک

آمـد یـکی شــب زده ی مـست به شــعرم

                                        کرد آه و فغان از دل سرگشته به تفکیک

          چون سوخته ی راه دلم، مرا دگر باکی نیست

از کل جهان مرا نیازی به تنِ خاکی نیســـــت                  

 

          گفتی که تنها بشود دلم، چونکه بسوزد با تــو!

آنکس که دلش با تو بسوزد، بگو با کی نیست؟                 

چقدر خوب است؛

که توضیح نمی خواهی!

همه چیز را می بینی، می دانی.

با این باور هیچ وقت دلتنگ نمی شوم؛

هیچ وقت!

 

چقدر دروغ زیباست!

وقتی وعده تو را بدهد.

 

نخست نسخه دلم را پیچیدم؛ 

سپس سخت مسخِ نگاهت شدم!