بهم میگفت شما دیونهاید!
تَوَهم دارید؛
کله ملق می زنید،
گرسنگی به خودتون میدید،
دور سنگا میچرخید،
منم لبخند میزدم.
برای بعضیها فقط میشه آرزوی رستگاری کرد، دیگه توضیح دادن فایده نداره!
می گویند با یک گل بهار نمی شود!
زمانی رسید که مردم بهار را فراموش کردند.
اسیر در چنگالِ برف و زمستان؛
قلبهایشان یخ زده بود.
می گویند نزدیک ظهر بود که عاشورا، عاشورا شد.
می گویند مولا دستانش می لرزید.
می گویند صدایش سنگین بغضی عمیق بود.
می گویند دست به کمر راه می رفت.
می گویند اصلاً همان روز پیر شد.
می گویند اینها همه از وقتی شروع شد که،
تو رفتی!
می گویند و چقدر شنیدنش سخت است؛
وای به حال پدری که دید.
اگر عشق وجود داشته باشد؟!
و عاشق و معشوق؟!
شما و ارباب هستید؛
و بعد آن همه لقلقه ی زبان است و بس!
عشق در نگاه تو معنی می شود؛
در فداکاریت،
در امانت داریت،
در شیر پسران قهرمانت.
فدای قدمت شبیر،
کاش، تنها در دیده ی من، منزل می گرفتی؛
تو را چه، به صحرای اندوه و گرفتاری!؟
باید، بیابان را، بر آنان، ترجیح دهی؛
وقتی دل و دیده ی ما آلوده است!
چقدر خوب است؛
که توضیح نمی خواهی!
همه چیز را می بینی، می دانی.
با این باور هیچ وقت دلتنگ نمی شوم؛
هیچ وقت!
سلام دوستان
به واسطه فرصت پیش اومده
از پنجشنبه
به مدت یه هفته ای میرم پابوس بزرگان
اگه قابل باشیم به یاد شما هم هستیم.
حلال کنید.
بعضی وقتها دلت واسه کسی تنگ میشه که اصلاً نَدیدیش!
یا اَگرم دیدیش
چیزی اَزش تو خاطرِت نیست
و فقط یه سِری تعریف،
یه سِری نِشونه
اَزش بَرات مونده؛
که با تکرارشون دلتنگِش می شی!
اِینا، خورشیدهای عشقند.
که هنوز اَنوارِ عشقشون داره می تابه
حتی از راه دور!
رفت
نرفتم
ماندم
رفت
نرفتند
ماندند
نه خود رفتم تا ترکشان کرده باشم
نه آنان را رها کردم که بروند و تنهایم بگذارند
امیدم به فرصت بعدیست
شاید تا آن زمان
آنقدر مرد شده باشم
که یا راهی شوم
یا راهیشان کنم
قصه ما و خدا قصه ی عشقه
خدا می خواد بریم طرفش
بهمون یه چیز رو نشون میده
که متوجه خودش بشیم
درست مثل وقتی که ما
به یه بچه شکلات نشون می دیم
که بیاد بغلمون
هدف ما بغل کردن بچه اس
هدف خدا هم همینه
ولی ما خدا رو نمی بینیم
و فقط فکرمون فقط دنبال شکلاته!!!!!
گاهی وقتا شکلات رو به بچه می دیم
اونم می دوه و میره
بچه ها دنبال شکلاتن عشق رو نمی فهمن
گاهی هم خدا دلتنگه
شکلاتی که نشون داده نمیده
میریم پیشش گریه می کنیم
شکلات میخوایم
ولی اون ما رو میخواد
شکلات نمیده
میترسه که یه وقت نریم
دوست داره بمونیم پیشش
خدااااا
من دیگه شکلات نمی خوام
این معنیش این نیست که شکلات رو دوست ندارم
نه!
یعنی شکلات رو بدون تو نمی خوام
دوست دارم تو بغلت باشم
حالا اگه شکلات هم تو دستم باشه
اعتراض نمی کنم
وای که بغلت چقدر گرم و نرم و شیرینه
مَن طَلَبنی وَجَدَنی، و مَن وَجَدَنی عَرَفَنی،
و مَن عَرَفَنی أحبَّنی و مَن أحَبَّنی عَشِقَنی،
و مَن عَشِقَنی عَشِقْتُه، و مَن عَشِقْتُه قَتَلتُه،
و مَن قَتَلتُه فَعَلَیَّ دِیَتُهُ، و مَن عَلَیَّ دِیَتُهُ فَأنَا دِیَتُهُ
الله
سلام
سلامی از جنس آرامش سحرگاهان
همان زمانی که منتظرم هستی
آه فقط خدا می داند که چه لذتی دارد
وقتی کسی را داری که منتظر توست
و دوباره سحر شد
و دل شور تو را دارد
و من
باز آهسته به سراغت می آیم
و برایت می نویسم
دوستت دارم