ما را حقّى است،
اگر به ما داده شود؛
و گرنه، بر پشت شتران سوار شویم؛
و براى گرفتن آن برانیم؛
هر چند، شب رُوى به طول انجامد!
نهج البلاغه
ما را حقّى است،
اگر به ما داده شود؛
و گرنه، بر پشت شتران سوار شویم؛
و براى گرفتن آن برانیم؛
هر چند، شب رُوى به طول انجامد!
نهج البلاغه
مثلاً: همان دهکده باشد و همان تاب و همان خانه،
مثلاً: تمامِ پنجرهها باز باشد و تمامِ درختان سبز،
مثلاً: اذانِ صبح باشد و عهدی با دعای عهد،
مثلاً: حیاط باشد و فواره و ماهیهای قرمز،
مثلاً: شب باشد و عید و ساعتهای خراب،
مثلاً: نگاه باشد و سکوت و چشمهای بیقرار،
مثلاً: بزرگترین مشکل قند باشد و بهترین راه حل خندههای شیرینت،
شـــــــبهایِ تاریکِ تکراری،
تکرارِ کــــــابوسهایِ تاریک،
تارهایِ تاریـــــــــــکِ تکرار،
و تـــکرار دام سیاه زندگیست؛
روزهـای خود را حتی شده با:
لبخندی جدیــــــــــــــــــــــــد،
مدل مویی جدیـــــــــــــــــــد،
لباسی جدیـــــــــــــــــــــــــد،
مسیری جدیـــــــــــــــــــــــد،
نگاهی جدیــــــــــــــــــــــــد،
متفــــــــــــــــــــــــاوت کنید!
طول شبها می تونه با هم برابر باشه؛
ولی عرضشون نه!
شاید یه شب واست، به اندازه یه سال، عرض داشته باشه!
شاید یه شب هزار ماه عرض داشته باشه!
شاید یه شب به تموم زندگیت بیارزه!
شب هایی که با تو هستم اینجوریند.
مثل امشب.
تو قدرِ منی؛
من قَدرت رو می دونم.
در دیر زمانی نه چنان دور و نه نزدیک
در شام غریبی که سپید بود و نه تاریـک
آمـد یـکی شــب زده ی مـست به شــعرم
کرد آه و فغان از دل سرگشته به تفکیک
شَــــبی دِلـگیــــر و تاریــک اَز ســــیاهی
رُخــــی تـــــابان بـِـــدیدم هَمچو مـــــاهی
دَویـــــدَم در رَهَــــــش تا مَـــــطلعِ صُـبح
سَحر گَشت آن شَـــب و سَهمَم شُد آهــــی