در دیر زمانی نه چنان دور و نه نزدیک
در شام غریبی که سپید بود و نه تاریـک
آمـد یـکی شــب زده ی مـست به شــعرم
کرد آه و فغان از دل سرگشته به تفکیک
در دیر زمانی نه چنان دور و نه نزدیک
در شام غریبی که سپید بود و نه تاریـک
آمـد یـکی شــب زده ی مـست به شــعرم
کرد آه و فغان از دل سرگشته به تفکیک
شَــــبی دِلـگیــــر و تاریــک اَز ســــیاهی
رُخــــی تـــــابان بـِـــدیدم هَمچو مـــــاهی
دَویـــــدَم در رَهَــــــش تا مَـــــطلعِ صُـبح
سَحر گَشت آن شَـــب و سَهمَم شُد آهــــی