best

دلنوشته (نوشته های دل از دل)

best

دلنوشته (نوشته های دل از دل)

مشخصات بلاگ
best

دوستی گفت: من مسئول آنچه می‌گویم هستم نه آنچه شما برداشت می‌کنید!
و من می‌گویم:
خدا را شکر که اینها فقط نوشته‌اند!
[نه خاطره!]
بدانید،
الفاظ از آنچه بر مانیتور شما نقش بسته دروغترند!

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

۱۷ مطلب در فروردين ۱۳۹۴ ثبت شده است

پریشان کن سر زلف سیاهت، شــــانه اش با من

سیه زنجیر گیسو بـــاز کن، دیوانـــــه اش با من

 

محمد تقوی

گویی که باد آمده تقـــــــــــویم را ورق زده

چند سالـــــی برایِ من نوروز را عقب زده

صفائی بود دیشب با خیالــــت خلوت ما را

ولی من باز پنهانی ترا هم آرزو کـــــــردم

 

ملول از نالهٔ بلبل مباش ای باغبـــــان رفتم

حلالم کن اگر وقتی گلی در غنچه بو کردم

 

شهریار

بگذار روان شود!

بگذار در تو ریشه بدواند؛

بگذار آهسته آهسته غرق شوی،

بگذار نم نمش صورتت را بشوید!

بگذار جاری شود،

اگر نه جمع می‌شود؛ سنگ می‌شود!

درد می‌شود.

 

باید، غسل میت کند!

دلی که مسح غیر خدا کرده است.

از "دالِ" دل نوشتم و بی دل شـــــــــدم، همی

"واوِ" وقوعِ عشقـــــــــــی که آتش زدم، همی

  

 

معجزه، آنقدر ساده است؛

که راحت از کنار آن می‌گذری!

مه‌لقا شکایت می‌کرد:

خداوندا!

قارون را با گنجش به خاک سپردی؛

پس چرا گنجم را بی من دفن کردی.

و من شکر می‌کردم:

که او هنوز زنده است.

شاید امشب سحر نشود؛

خدا را چه دیده‌ای!

میگه: اینهمه از منتظر موندن و تکون نخوردن خسته نشدی؟

میگم: مه‌لقا، تا وقتی تو بیای نه.

پیچکم؛

با پیچ کدام کوچه، پیچیدی!؟

گاهی که دلت می‌گیرد، صلوات کلیدِ غیبِ آرامش است!

میگن: یه حالتی هست؛

که تو خواب، آدم هرچی می‌خواد داد بزنه یا تکون بخوره نمی‌تونه!

میگن: خیلی سخته!

خیلی ترسناکه!

میگن: فریادت شنیده نمی‌شه؟!

الان دلم یه عالمه فریاد می‌خواد که نمی‌تونم بزنم؛

بعد اون همه حرفی که زدم و شنیده نشد.

میگه: هوا سرد شده!

برات چادر مادر بزرگ رو آوردم.

میگم: ممنونم مه‌لقا؛ 

ولی این پایین گرمه، بگیر دور خودت تا سرما نخوری.

چقدر خوب است.

طلوع خورشید، بعد از یک شب طولانی!