صفائی بود دیشب با خیالــــت خلوت ما را
ولی من باز پنهانی ترا هم آرزو کـــــــردم
ملول از نالهٔ بلبل مباش ای باغبـــــان رفتم
حلالم کن اگر وقتی گلی در غنچه بو کردم
شهریار
گفته بودی زمانی که گلنارها برویند باز می گردی
تو را چه شد
که از آن وعده
ده بار فصل چیدن انار شد و
باز نگشتی