این سفیدی نشان بیگناهی نیست؛
تنها دستهایم را در آسیاب سفید کردم.
آری، من همان گرگ قصهها هستم!
این سفیدی نشان بیگناهی نیست؛
تنها دستهایم را در آسیاب سفید کردم.
آری، من همان گرگ قصهها هستم!
قِصه ی قاصِدَک
غُصِه ی اَشک هایست
که به قَصدِ قَصرِعشق قاصِدی اِختیار،
و اَز تَقصیر عشق با او دَردِ دِل کَرده اَند؛
تا به مَقصود، قِصه ی غُصه شان را بِرساند.
قاصِدَک پیغامبر عشق اَست.