چطور است؟
عاشقان تو حسود نیستند!
می خواهند، همه را در عشقشان سهیم کنند.
چون سوخته ی راه دلم، مرا دگر باکی نیست
از کل جهان مرا نیازی به تنِ خاکی نیســـــت
گفتی که تنها بشود دلم، چونکه بسوزد با تــو!
آنکس که دلش با تو بسوزد، بگو با کی نیست؟
دِلتَنگَم هَنوز، دِلتَنگ
مُحتاجَم هَنوز، مُحتاج
شَب هِنگام که بَر اَفکارَم مُسَلَط می شَوی
آتشی اَز اَعماقِ قَلبَم یَخِ عَقل را ذوب می کُند
و چه غَریبانه جاری می شَوند نَهرهای زُلال دِلتَنگی
صبح های نَبودَنَت
وَقتی چَشم می گُشایَم
دنیا به چَشمَم تیره می شَود، چراکه تَمامِ بودنت
تَنها رویایی بوده اَز جِنسِ تَوَهُم
و باز مُحتاج تَر اَز هَمیشه، این مَنم دِلتَنگِ تو
مرا ساختند تا تو را بترسانم
مرا ساختند تا تو را دور کنم
ولی من عاشقت شدم
کشاورز نمیدانست مترسک قلب نمی خواهد
بیچاره کشاورزی که مترسکش
عاشق پرندگان باشد
چگونه تاب آورم رفتنت را
در هجوم بی رحمی ها و بی وفایی ها
تو خود از مهربانی ها گفتی
تو خود رهنمای ما شدی
تو به ما درس وفا داری و یکدلی دادی
چگونه راضی به ترکمان شدی
چگونه تنهایمان گذاشتی
دلتنگ لبخند ملیح و سخنان ساده ات هستم
همانان که تا عمق وجود اثر داشت و
روح خواب و غفلت زده مان را به وجد می آورد
بعد از تو دوباره همه خوابیدند
و اندک مردان روزگار هم
ساکت شدند
چقدر بی تو تنهاییم
و ما تنها
درسکوت
و انتظار
به سوگ می نشینیم
تا بیاید آنکه تو می گفتی
هر چیزی که کهنه میشه از رنگ و رو میره
الا عشــــــــــــــق
که هر روز و هر روز
سرختر و سبزتر از قبل میشه
سرختر چون
دل رو خون می کنه
و سبزتر چون
تو دلت ریشه میزنه و رشد میکنه