پنهان شدی ز دیده، رنگ از رخم پریده
خشکیده آب دیده، کی می شود بیایی؟
دل خسته شد ز زاری، از رنج و بی قراری
ای مه وش بهاری، کی می شود بیایی؟
شب تنگ از سیاهی، دل تنگ از جدایی
روز وصال باقی، کی می شود بیایی؟
خون است دیده ما، عشق است گریه ما
آرامش دل ما، کی می شود بیایی؟
جانم به لب رسیده، عشقت به تب کشیده
هان نور جان و دیده، کی می شود بیایی؟
ای روح و جان نرگس، سرو روان نرجس
بی روی ماهت هرگز، کی می شود بیایی؟
در موسم بهاران، جمع است جمع یاران
ای یار بی قراران، کی می شود بیایی؟
میلاد روز عیدت، گشته دوباره فرصت
پایان پذیرد غیبت، کی می شود بیایی؟
دل منتظر به راهت، چشم پرتپش به پایت
تا جان کنم فدایت، کی می شود بیایی؟
ای منجی هدایت، خشکیده بحر طاقت
کی می شود بیایی؟ کی می شود بیایی؟