best

دلنوشته (نوشته های دل از دل)

best

دلنوشته (نوشته های دل از دل)

مشخصات بلاگ
best

دوستی گفت: من مسئول آنچه می‌گویم هستم نه آنچه شما برداشت می‌کنید!
و من می‌گویم:
خدا را شکر که اینها فقط نوشته‌اند!
[نه خاطره!]
بدانید،
الفاظ از آنچه بر مانیتور شما نقش بسته دروغترند!

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

۲۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دل» ثبت شده است

 

عشق، صیدیست که تیرت، به خطا هم برود!

لذتش؛ کنج دلت، تا به ابد خواهد ماند.

 

شیخ مصلح الدین محمد

وقتی عقل و دل در تضادند؛

موسیقی چشمانت،

عقل را مدهوش و گیج می‌خواباند!


 

+

باید، غسل میت کند!

دلی که مسح غیر خدا کرده است.

آنقدر، بین زمین و آسمان دلم، فاصله افتاده!

که دیگر، حتی قطره‌ای بر کویر دلم نمی‌بارد.

تمام قول و قرارهای شیرینت؛

درست مثل چک پدرم برگشت خورد.

موجودی دلت را چک کن!

می دونی، خسته یعنی چی؟

خسته یعنی دلت بخواد؛ 

ولی بگی نه!

 

 

داشتن یه عالم ستاره،
شاید! آسمون تاریک دلت رو خوشگل کنه!
ولی هیچ وقت، برات 
گرم یا روشنش نمی کنه.

هنوز گیجم،

نمی دانم؛

اتفاقی،   در دلم افتاده است!

یا، نه، واقعاً

اتفاقی در دلم افتاده است!!

دلم مانند کودکان بهانه ی تو را می گیرد؛

بیا و حرف راست را، از بچه بشنو!

دلگیری!

 

یعنی:

 هنوز دامی هست؛  

که دلت، در آن گیر کند!

اگر حافظ، راستگو باشد؛

بیشتر از خودم، دلم برای او می سوزد!

          چون سوخته ی راه دلم، مرا دگر باکی نیست

از کل جهان مرا نیازی به تنِ خاکی نیســـــت                  

 

          گفتی که تنها بشود دلم، چونکه بسوزد با تــو!

آنکس که دلش با تو بسوزد، بگو با کی نیست؟                 

 

نخست نسخه دلم را پیچیدم؛ 

سپس سخت مسخِ نگاهت شدم!

 

 

 

باید رفلاکس کرد؛ 

کسی را که سر دل سنگینی می کند!

 

 

 

ساده بودم، نمی دانستم؛

عقیم می ماند!

نطفه ی عشقی که تنها در یک دل بسته شود.

 

 

شیرین تَرَین آرِزوها هَم،

بَرایَت دِلِشان قَنج می رَود.

 

باید یکبار دگر، با خودم بنشینم     حرف دل با تو بگویم
از دلی که تنهاست
 و بپرسم 
که چرا تنهایی
که چرا دلتنگی
مگر این ابر سپید     مگر آن خنده ی ناز، که به لب های دلم می رقصید
حاصل عشق تو نیست
پس چرا تنهایی
پس چرا دلتنگی
من که دل پای دلت می دادم     من که هر روز، ز رویت، بوسه ی عشق چیدم
تو چرا خاموشی
تو چرا دلتنگی
دِلَکَم غصه ی بی داد زمان را ول کن     قصه ی غصه تلخِ دو جهان را ول کن
اندکی حتی کم
خنده ای بر دل کن
دِلَکَم شب سیاه است آری     عالم از جنگ تباه است آری
تو چرا دلتنگی
تو چرا می ترسی
تو که روشن به امید دلِ عشاق هستی     تو که صلحی به صلاح همه آفاق هستی
پس چرا تنهایی
پس چرا دلتنگی
تو که یک یار، به عالم داری
که تمام عالم، عاشق خنده ی اوست     که دل هر عاشق، بنده ی بنده ی اوست
تو که یک یار به عالم داری
که تمام گل ها، خوشگل از خنده ی اوست
آن، همان یار که ماهی به دلِ شب ها داد     آن، همان دوست که راهی به دلِ صحرا داد
در میان تو او فاصله ای نیست بیا
او همان است که عشق را به همه دنیا داد
خنده ی ناز شقایق به دل دشت از اوست     گریه ی پر تپش چشم هر عاشق از اوست
تو که خود غرق در آن یار هستی     تو که عهد دل خود را به دلِ او بستی
پس چرا ناراحت
پس چرا دلتنگی
او به دنبال نگاه هست، برو     او ندا داد، هرکه خواهد بیاید، برو
دل و دلتنگی را
به نگاهش ببخش
او تو را می خواهد، خنده بر لب، برو 

آیا خداوند برای عاشقش کافی نیست؟

زمر 36

 

گاهی دلتنگی را دوست دارم


زیرا دلم، تنها زندانیش را تنگ تر در آغوش می گیرد 

 

 

 

تحت تاثیر "باران که می بارد جدایی درد دارد" سروده مجتبی شریف

 

باران هوایی اَز دِل پُر دَرد دارد

 

دیر آشنا آری جُدایی دَرد دارد

 

آواز را بُردم زِ یاد وقتی که رفتی

 

تکرار آواز، دَر جدایی درد دارد

 

بال و پَرم دادی و یکباره رفتی

 

پرواز هم بی تو، تنهایی درد دارد

 

من گیج و مَدهوشم چِرا یکباره رفتی

 

این گیج مدهوش سینه ای پُر درد دارد

 

آموختی، رفتی، گذشتی از بی قرارت

 

این دِل اُمید وَصل یک نامرد دارد

 

 

 

هر چیزی که کهنه میشه از رنگ و رو میره


الا عشــــــــــــــق


که هر روز و هر روز 


سرختر و سبزتر از قبل میشه


سرختر چون

دل رو خون می کنه


و سبزتر چون

تو دلت ریشه میزنه و رشد میکنه