پرسیدم؛
آبرو از کجا جمع کنم؟
گفت: نیمه شب رویت را بشور و بر خاک بگذار!
چقدر مرز باریکی دارد؛
خوشبختی!
چه محدوده ی تنگی،
آغوشت را که باز می کنی؛
دستت از محدوده خارج می شود!
دلبندم،
من طاقت اینهمه سکوت را ندارم.
همیشه سکوت،
نشانه عصبانیت و دلخوری و دلتنگی و غم نیست!
گاهی سکوت یعنی:
آرامش،
یعنی: خوشبختی!
یعنی:
بشینی و لذت ببری از اتفاق های خوب زندگیت؛
گوش جان بسپاری به ندای بهشتی،
که تو را می خواند:
عشق، برای توست و من عاشق توام!