قصه ما و خدا قصه ی عشقه
خدا می خواد بریم طرفش
بهمون یه چیز رو نشون میده
که متوجه خودش بشیم
درست مثل وقتی که ما
به یه بچه شکلات نشون می دیم
که بیاد بغلمون
هدف ما بغل کردن بچه اس
هدف خدا هم همینه
ولی ما خدا رو نمی بینیم
و فقط فکرمون فقط دنبال شکلاته!!!!!
گاهی وقتا شکلات رو به بچه می دیم
اونم می دوه و میره
بچه ها دنبال شکلاتن عشق رو نمی فهمن
گاهی هم خدا دلتنگه
شکلاتی که نشون داده نمیده
میریم پیشش گریه می کنیم
شکلات میخوایم
ولی اون ما رو میخواد
شکلات نمیده
میترسه که یه وقت نریم
دوست داره بمونیم پیشش
خدااااا
من دیگه شکلات نمی خوام
این معنیش این نیست که شکلات رو دوست ندارم
نه!
یعنی شکلات رو بدون تو نمی خوام
دوست دارم تو بغلت باشم
حالا اگه شکلات هم تو دستم باشه
اعتراض نمی کنم
وای که بغلت چقدر گرم و نرم و شیرینه