کسی را نمیشناختم!
که مینوشت از "هیچ"؛
بی هیچ توقعی،
و در آخر نصیبش تنها همان:
"هیچ" شد.
توقع زیادی ندارم!
چهارپایهای کوچک کنج خاطراتت برای من بس است.
حَق با مُعلمَم بود:
توقع زیاد باعث دلخوری می شَود؛
شاید توقع یک لبخند هم از تو زیاد است.