تقویمی تاریک و خاکخورده را دیدیم؛
شبیه برهوت!
که با خود زمزمه میکرد:
آبانم کجایی؟
بعد از تو، بیــــــــــــــــــــآبانم!
تقویمی تاریک و خاکخورده را دیدیم؛
شبیه برهوت!
که با خود زمزمه میکرد:
آبانم کجایی؟
بعد از تو، بیــــــــــــــــــــآبانم!
مهلقا صورتم را با دست نوازش میکرد و میگفت:
چقدر چشمانت را خاک گرفته؛
گفتم:
بیابان، بیابان است بی باران!
فدای قدمت شبیر،
کاش، تنها در دیده ی من، منزل می گرفتی؛
تو را چه، به صحرای اندوه و گرفتاری!؟
باید، بیابان را، بر آنان، ترجیح دهی؛
وقتی دل و دیده ی ما آلوده است!