رد پایم را پاک کردی؛
با اشکهایت چه میکنی.
زمستان آرام در گوش آسمان میگفت!
تقویمی تاریک و خاکخورده را دیدیم؛
شبیه برهوت!
که با خود زمزمه میکرد:
آبانم کجایی؟
بعد از تو، بیــــــــــــــــــــآبانم!
مهلقا صورتم را با دست نوازش میکرد و میگفت:
چقدر چشمانت را خاک گرفته؛
گفتم:
بیابان، بیابان است بی باران!