زورگو!
من که منظوری نداشتم از نوشتن.
حَق با مُعلمَم بود:
توقع زیاد باعث دلخوری می شَود؛
شاید توقع یک لبخند هم از تو زیاد است.
یه حسی هست که
نه دلت می خواد بخندی، نه حرف بزنی، نه تو صورت کسی نگاه کنی
اصلا دوست داری با همه دعوا کنی
سرت سنگینه، گوشات پره، دل باد کرده، قیافه ات مرده است (لب ها صاف چشما باز پر از بی حسی)
"درگیری" به معنای واقعی کلمه
ولی تهش اینه که این فقط یه حسه
"حس"
راحته میشه ازش رد شد اگه خودت بخوای
هر موقع تو موقعیت بزرگترین اشتباه قرار گرفتی،
راه درست همون نزدیکی هاست؛
فقط باید یه چیزایی رو مثل خجالت بذاری کنار
و فقط بگی نه.
باید شبیه آیینه بغل اتومبیل ها،
روی تمام مکالمات عاشقانه برچسب زد:
الفاظ، از آنچه می شنوید، دروغترند.
"دلتنگی" رو اگه فریاد بزنی "رسوایی" و
اگه تو دلت نگه داری "بغض" میشه
میدونم
آخرش بغض دلتنگی تو رسوایم می کند.
بی قراری می کرد.
سَرِ جایش بَند نَبود؛
مُدام خودش را به دَر و دیوار می زد.
قلبَش را می گویم.
آرامَش که کردم
"مُرد"
شاید قلب باید بی قرار باشد.
تا زنده باشی!
تا بشود به تو گفت:
"زنده"
بلبلی دارم محبوس در قفس
و از ابتدا تنها
ولی از عشق می خواند!
به گمانم با خدای خویش عشق بازی می کند.
و یا شاید
عشق هم غریزیست!
به خاطر نِمی آورَم!
نِفرین بود؛
یا نِفرَت،
شاید هَم نَفَر،
این روزها عجیب بی حواس شُده ام.
واحد شُمارِشَت چه بود؟
روی چمن ها نشسته بودم،
که یه دختر کوچولوی دوست داشتنی،
دوید به سمتم!
دستاش رو پشت سرش گرفت و رو به روم ایستاد؛
(زُل زَد تو چِشمام)
گفتم: سلام :)
سکوت کرد.
گفتم: اسمت چیه؟ ؛)
بازم هم سکوت!
دوباره من: اسمت چیه خانوم خوشگله :)
رفت...!!؟؟
هنوز اون طرف تر داره بازی میکنه!
گاهی باید بازگشت
حتی اگر مسیر را درست رفته باشی
و اینبار آهسته تر
از مسیر درست لذت برد
براستی می شود درستی مسیر را بیمه کرد؟
از درخت بید آموختم
تک تک ثانیه ها
سایه ایست کوچک از جنس برگ
زمانی
که ثانیه ها سال شود
سایه ای سرد از جنس فراموشی
خورشیدی فروزان، از جنس عشق را
پنهان می کند
کاش شروع نمی شد
سلامی که به لبخند ختم شد
کاش فرو افتاده بود
نگاهی که تو را عاشقانه دید
کاش بسته می ماند
لبی که با عشق تو باز شد
کاش کر می شد
گوشی که محبتت را شنید
کاش فرو نمی ریخت
غروری که با عشق لگد مال شد
کاش باور می کرد
دلی که فراموش شده بود
"رابطه ای که یکطرفه است،
یکطرفه است"
و من اینجا از نو شروع می کنم
با سلامی دوباره
با چشمی باز
با لبی غزل خوان
با گوشی شنوا
با غروری عاشق
دوستت دارم
به گمانم
هنوز دلم باور نکرده
"رابطه ای که یکطرفه است،
یکطرفه است"
مرا ساختند تا تو را بترسانم
مرا ساختند تا تو را دور کنم
ولی من عاشقت شدم
کشاورز نمیدانست مترسک قلب نمی خواهد
بیچاره کشاورزی که مترسکش
عاشق پرندگان باشد
برای نشان دادن عشقتان
نیاز نیست
نظم عالم را بهم بزنید
نیاز نیست
آسمان را بشکافید
نیاز نیست
نیست را هست کنید
فقط کافیست
خود مهربان همیشگیتان باشید
عشق
یک لبخند ساده
یک سلام از ته دل
یک نوازش بی پیرایه است
عشق یعنی بودن
به هر خواسته ای که نباید جواب داد
یکبار آدم
به حرف شیطان اعتماد کرد
نتیجه اش یه جهان انسان سر در گم در دنیاست
به جایی رسیده ام که
آرزوی برگشتن روزهای سخت را دارم
تمام زندگیم را تاریکی رفتنت پر کرده
برگرد و دوباره روزهایم را سخت کن
J: آخه شما چرا اینجوری فکر میکنید،
کی دیگه می خواید متوجه بشید.
K : امکان نداره!
L : آره، امکان نداره!
J: چی؟ چی امکان نداره؟
K : مگه میشه، همش الکی باشه!؟
L : نه نمیشه، حتما یه چیزی شده!.
J: نه! نه! نه! همش دارید اشتباه میکنید.
اشتباه پشت اشتباه.!
K : آخه حرف زدنش، نگاه کردنش، سلام کردنش،
همه رفتاراش با بقیه فرق داشت.!!
L : آره، لحن صداش، برق چشماش، نوع نگاش،
همه چیزش با بقیه فرق داشت!!!.
J: چرا عادت نمیکنید، چرا متوجه نمیشید؟
آدما همه با هم فرق میکنن،
صدا و نگاه متفاوت که دلیل نمیشه!!.
K : به چی عادت کنیم؟؟؟
L : در مورد کدوم تفاوت بین آدما صحبت میکنی؟
به چی عادت کنیم؟؟
J: باید عادت کنید به کم محلی های یک دفعهای،
به نگاههای سنگین یه هویی،
به فراموشیها و به آشناییهای زود گذر.
باید عادت کنید؛ آدما با دنیای اطرافشون شوخی دارن،
با هم دیگه از پشت نقاب صحبت میکنن،
رفتارها و محبتاشون همه نقش بازی کردنه!
اینقدر نقش بازی میکنن،
اینقدر دروغ میگن که همه عادت میکنن؛
همه شونن میدونن همه شون عادت کردن
ولی شما هنوز متوجه نشدین هنوز عادت نکردین؛
چند بار دیگه باید به چشم خودتون ببینید تا باور کنید،
چند نفر دیگه باید باهاتون بازی کنن تا متوجه بشین؟؟؟؟
آخه تا کی؟؟ کی دیگه میخواین عادت کنید؟؟؟
K : بسه دیگه نگو!!
L : نگو دنیامون رو خراب نکن..
J: من نگم همه چیز درست میشه؟
باشه، نمیگم،
ولی یه چیز یادتون باشه! دنیاتون رو به زبون نیارید،
بذارید تو دلتون بمونه،
به محض اینکه دنیاتون رو به زبون آوردید،
با چهره واقعی دنیای اطرافتون روبه رو میشید
و همه اون دنیای قشنگ تو ذهنتون رو سرتون آوار میشه،
از من به شما نصیحت: سکوت کنید، عادت کنید،
همیشه یادتون باشه آدما شبیه هم اند.
K : ولی...
L : ولی اون برا ما با بقیه فرق داشت!!!!!
J: میبینی خودتم نمیگی فرق داره میگی فرق داشت،
از وقتی با خود واقعی اون روبه رو شدی
خودتم فهمیدی با بقیه فرق نداره،
بازم میگم سکوت کنید، عادت کنید.
ولی شما مثل بقیه نباشید.
ساکت باشید و به رفتاراشون عادت کنید.
من شما رو دارم که بقیه ندارن.
سکوت کنید، عادت کنید.
در عجبم از بازی روزگار
این ایام
روزم شب شده و شبم روز
و با اینکه با تمام تلاش می دوم
از مقصد دورتر می شوم
مسئولیت تمام ناکامی ها و
کم کاری هایم را به زمانه نسبت میدهم
درحالی که
مشکل از خودم است
حال صدای روزگار را می شنوم
که می گویید:
در عجبم از تو که
بی کار نشسته ای
و از من شکایت می کنی!!!
شاید ندونی، پس میگم تا متوجه بشی:
دَرد عَدم از دَرد دوری بیشتره!
همین که موندی برام یه دنیا ارزش داره،
پس به خاطر تمام خوبیات
اَزت متشکرم.
دوستت دارم.
گاهی وقتا آدم بد جوری زمین می خوره ولی کاش همه ی زمین خوردن ها این جوری باشه چون می شه بعدش بلند شد