خسته ام، بی رمق،
در پی شکستی تلخ از آرزویی دست یافتنی
کاش وارد این گردآب نمی شدم
و کاش با باران سخن نمی گفتم
و کاش باران با رحمت بر من می بارید
روزگار تلخیست غم تشنگی در کویر
روزگار سخت تر درد تشنگی در دریاست
دریا با تو به دنبال آرامشم بوم اما طوفانی شدی
کاش آرامش را از تو طلب نمی کردم
و تو مرا به آغوش فرا نمی خواندی و من در ساحل
نظاره گر زیبایی تو بودم
زیبا از چه رو با این برگ ناسازگاری می کنی
برگ به دنبال گل خود سر به آسمان دارد
گلم چطور از من توقع راست قامتی می کنی در
نبودت