best

دلنوشته (نوشته های دل از دل)

best

دلنوشته (نوشته های دل از دل)

مشخصات بلاگ
best

دوستی گفت: من مسئول آنچه می‌گویم هستم نه آنچه شما برداشت می‌کنید!
و من می‌گویم:
خدا را شکر که اینها فقط نوشته‌اند!
[نه خاطره!]
بدانید،
الفاظ از آنچه بر مانیتور شما نقش بسته دروغترند!

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

۱۳۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عشق» ثبت شده است

 

عشق، صیدیست که تیرت، به خطا هم برود!

لذتش؛ کنج دلت، تا به ابد خواهد ماند.

 

شیخ مصلح الدین محمد

 

بر فرض مثال هم، که مثالـت بزنم

با نیت تـــــــو، قرعه به فالت بزنم

شاید بشود، رخصت آن که یک دم

تا از ته دل، بوسه به خالـــت بزنم

 

پنجره عاشق و زیباســـت اگر، تو در آن باشی

چشم مخصوص تماشاست اگر، تو در آن باشی

از قنـــــــــوت سجده‌های هر شبــــــــت فهمیدم

عشـــق راهی به خداســت اگر، تو در آن باشی

+

گویی که باد آمده تقـــــــــــویم را ورق زده

چند سالـــــی برایِ من نوروز را عقب زده

صفائی بود دیشب با خیالــــت خلوت ما را

ولی من باز پنهانی ترا هم آرزو کـــــــردم

 

ملول از نالهٔ بلبل مباش ای باغبـــــان رفتم

حلالم کن اگر وقتی گلی در غنچه بو کردم

 

شهریار

بگذار روان شود!

بگذار در تو ریشه بدواند؛

بگذار آهسته آهسته غرق شوی،

بگذار نم نمش صورتت را بشوید!

بگذار جاری شود،

اگر نه جمع می‌شود؛ سنگ می‌شود!

درد می‌شود.

 

از "دالِ" دل نوشتم و بی دل شـــــــــدم، همی

"واوِ" وقوعِ عشقـــــــــــی که آتش زدم، همی

             آخرین آرزویم برایش این بود:


            کاش، هیچوقت نفهمد؛ چقدر دوستش داشته‌ام!

تمام خصوصی‌هایم هم می‌دانند؛

مخاطب خاصی ندارم.

به جز تو!

دنبالت نمی‌گردم!

شاید، گرد فراموشی بنشیند؛ روی تمام عاشقانه‌ها.

+

من هنوز همان، کودکِ داخلِ کمد هستم؛

لطفاً در نزنید!

کاش می‌شد، دوباره بترسی!

من برایت آیت الکرسی بخوانم؛

و باز بخندی.

وقتی سکوت می کنی که:

یا حرفی نداری؛
یا جانی!

  قانون جاذبه را، عشق خلق و                                                      

                سیب کشف و

                                                                  من نوشتم!

جاذبه یعنی "تو"

سکوت می‌نویسد!

خودکاری که جوهر امیدش خشک شده.

حروف را هزار بار کنار هم چیدم و دوباره بهم ریختم؛

هیچ واژه‌ای به اندازه نام تو زیبا نیست.

من آینده و اتفاق‌هایش را در رویاهای کودکیم دیدم!

اما چه سود، که این رویاها در بزرگسالی به سراغم آمدند.

 

می شود؛ آتش گرفت، در سوز سرمای زمستان!

وقتی که چشمانت هیزم عشقم باشد.

تمام قول و قرارهای شیرینت؛

درست مثل چک پدرم برگشت خورد.

موجودی دلت را چک کن!

مهم نیست! کجای راه اشتباهی،

مهم! باور و برگشت است.

 

بهم می‌گفت شما دیونه‌اید!

تَوَهم دارید؛

کله ملق می زنید،

گرسنگی به خودتون می‌دید،

دور سنگا می‌چرخید،

منم لبخند می‌زدم.

برای بعضی‌ها فقط میشه آرزوی رستگاری کرد، دیگه توضیح دادن فایده نداره!

 

 

تَوَهُم بود، که تو هَم مرا دوست داری!

چطور است؟ 

عاشقان تو حسود نیستند!

می خواهند، همه را در عشقشان سهیم کنند.

عجیب است!

ولی،

صدایِ سکوت نمی گذارد، بخوابم؛

اینهمه سکوت فریاد می زند:

خدا.

سجده ها،

آرامشِ بی پایانی دارند؛

انگار در آغوش خدایی!

بهار می شود! سیاهیِ زمستان؛

وقتی لبخند میزنی.

وسعت عشق مرا باید از نگاهم بخوانی؛

حرارت عشق مرا باید از دستانم لمس کنی؛ 

و بی قراری مرا باید در صدای قلبم جست و جو کنی؛

 

زبان کلمات از بیان عشق ناتوان است!

تویی که خود مرا عاشق کردی؛

خودت بیا و ببین.

 

 

خودت بیا و هرچه شعر و جمله راجع به تو می گویند بشنو!

 

من تنها می توانم بنویسم :

دوستت دارم.

 

فقط بیا!

+

دلِ شکسته،
یعنی: 
دلی که شکسته!


دنبالِ مفهوم نباش؛
دلِ شکسته، درد دارد، غم دارد، غصه دارد!
مفهوم ندارد.

 

از خودم دلگیرم!

خدا، اینهمه سریع پاسخ اعتمادم را می دهد؛

و من اینهمه غافلم.

یا معنیِ گدار را نمی دانی؛

یا عشق را!

چطور بی گدار، به آب نزنم؟

 

داشتن یه عالم ستاره،
شاید! آسمون تاریک دلت رو خوشگل کنه!
ولی هیچ وقت، برات 
گرم یا روشنش نمی کنه.

گاهی غزل

به سبک اصفهانی

:)

+

تا حالا شده، به یه منبع نور قوی نگاه کنی؟

بعدش، سرت رو به هرطرف به چرخونی؛

یا نه، اصلاً چشمات رو ببندی؛

بازم تصویر اون میاد جلوی چشمت!

 

از وقتی تو رو دیدم؛

چقدر دنیا و آدماش خوشگل شدن.

عشق! یعنی اینکه اینقدر ساکت باشی؛

که فکر کنه نبودی!

:(

کوچیکتر که بودم؛

فکر می کردم معجزه،

همراه یه صدای بلند و نور زیاد وقتی زمین می لرزه اتفاق میوفته؛

الان دیدم نه! خیلی آروم و شیرینه!

 

لبخند تو،

بزرگترین معجزه ی عالمه.

اگرچه خوشبختی، برای همه ی عالم هفت حرف دارد؛

ولی برای من، فقط دو حرف دارد!

تو

تا حالا دیدین بعضی چیزا مُسریه!
مثل: خنده،
خمیازه.


وقتی عاشق میشی؛
بدنت حساس میشه!
حساس میشه به بدن یکی دیگه،
اگه درد داشته باشه؛
دردش رو تو قلبت حس می کنی!
حتی اگه کنارش نباشی!
حتی اگه بهت نگه!!

عزیزم از بس خوبی نمی گی چقدر درد داری؛
ولی من همش رو حس می کنم.

فردا تک تک ثانیه ها،
پوتین می شوند و
رژه می روند؛
روی اعصابم!


از الان صدای: 
"گروهان به جای خود" ـَش را می شنوم.


نگارا،
دلتنگت می شوم؛
تو که اینهمه بی وفا نبودی!

 

همیشه سکوت،

نشانه عصبانیت و دلخوری و دلتنگی و غم نیست!

 

گاهی سکوت یعنی:

آرامش،

یعنی: خوشبختی!

 

یعنی:

بشینی و لذت ببری از اتفاق های خوب زندگیت؛

گوش جان بسپاری به ندای بهشتی،

که تو را می خواند:

عشق، برای توست و من عاشق توام!

طول شبها می تونه با هم برابر باشه؛
ولی عرضشون نه!


شاید یه شب واست، به اندازه یه سال، عرض داشته باشه!
شاید یه شب هزار ماه عرض داشته باشه!
شاید یه شب به تموم زندگیت بیارزه!
شب هایی که با تو هستم اینجوریند.
مثل امشب.


تو قدرِ منی؛
من قَدرت رو می دونم.

دوستت دارم؛

ساده تر از لبخندِ کودکی روستایی!

+

تو اهل کدام قبیله ای؟

که نیامده، قبله ی من شده ای!

+

دلگیری!

 

یعنی:

 هنوز دامی هست؛  

که دلت، در آن گیر کند!

یکی بود، یکی نبود؛

غیر از خدا هیچکس نبود!

گفتمش قحطی آب اسـت نرو

                                  دلم اندر تب و تاب اســت نرو

اگر عشق وجود داشته باشد؟!
و عاشق و معشوق؟!
شما و ارباب هستید؛
و بعد آن همه لقلقه ی زبان است و بس!

عشق در نگاه تو معنی می شود؛
در فداکاریت،
در امانت داریت،
در شیر پسران قهرمانت.

به زیر هجمه اندوه و غم، جان و دل فدا کــــــــــــــــــــــــردی
مثال اکبر و اصغر، ولی بیمار در بستر، جان فدا کـــــــــــردی

اگر عباس یک جان و دو دست و یک ســــــــــــــــــرش را داد
تو پای عشق خود حیدر، تمام عمر، جانـت را فدا کــــــــــردی

اگر کرب و بلا یک روز بود، در آن صــــــــــــــــــــــــــــحرا
تمام عمر خود را، به پای ظهر عاشورا، فدا کــــــــــــــــــردی

تمام لشکرِ جانان، فقط یک بار جــــــــــــــــــــــــــــــــان دادند
بمیرم بر غمت مولا، که تو هر لحظه، صد جانت را فدا کردی

نگارا!

ببین! بارانی، اینان را چگونه سر ذوق آورده؛

اگر تو را ببینند، چه می کنند!

چقدر سرد شده تهران؛

از وقتی صدای گرمت را از من دریغ کرده ای!

درست بالای سرم تابلو زده اند، کارگران مشغول کارند؛

ولی صدای تخریب از گوشه کنار دلم می آید!

 

گاهی که سعی می کنم، جمله ای عاشقانه بنویسم؛

تازه می فهمم، حافظ، چه دروغگوی ماهری بوده!

1 2 3

درد دل های عاشقانه اش را بخوانید؛

عاشق است!

 

لینک وبلاگ به درخواست نویسنده (جواد آقا) حذف شد!

گذشتن گاهی معنی رفتن و رها کردن

و گاهی معنی بخشیدن می دهد.

 

من از تو گذشتم؛

به همان سادگی که تو از من گذشتی!

در دیر زمانی نه چنان دور و نه نزدیک

                                        در شام غریبی که سپید بود و نه تاریـک

آمـد یـکی شــب زده ی مـست به شــعرم

                                        کرد آه و فغان از دل سرگشته به تفکیک

 

چقدر دروغ زیباست!

وقتی وعده تو را بدهد.

 

نخست نسخه دلم را پیچیدم؛ 

سپس سخت مسخِ نگاهت شدم!

 

 

باور می کنی؟

اگر بگویم دلم برایت تنگ شده.

نه، تو حقایق را هم انکار کردی! 

چه برسد به این دروغ ها.

 

به گمانم،

گره ها هم، مثل من، تو را گم کرده اند؛

که اینطور از درد به خودشان پیچیده اند.

 

 

کاش مَردم معنی بارانِ غمت را بلد بودند؛
مُردم از بس سوال تکراری شنیدم که:
چه شده است؟

 

می گویی، بگو؛
همین گفتنت، مرا کافیست؛
حتی: "نه!!!!

 

 

اِقرار می کنم!

قَرارِ اَولمان، قَرار را از دلم قُر زَد.

 

 

تنها میراث حضورت،

ظهور عشقی بود که نبضش میراست.

 

 

گاهی خاطره یک تَن،

چند تُن در خاطرَت سنگینی می کند!

 

 

می گویم هیچ انتظاری ندارم؛

ولی 

مگر می شود منتظرت نباشم؟!

 

 

باید رفلاکس کرد؛ 

کسی را که سر دل سنگینی می کند!

 

 

وقتی دلت برای کسی تنگ مـــــی شود

انگار بین عقل و دلت جنگ مــــی شود

 

گمان می کردم بعد از تو قورتم بدهند.

تجربه ی تلخیست؛ 

نداشتن هیچ احساسی به خیابان ها، بی تو.

 

 

 

نمی دانم

آن سشوار لعنتی برایت چه داشت؟

که صدای من نداشت.

 

 

حَق با مُعلمَم بود:

توقع زیاد باعث دلخوری می شَود؛

شاید توقع یک لبخند هم از تو زیاد است.