best

دلنوشته (نوشته های دل از دل)

best

دلنوشته (نوشته های دل از دل)

مشخصات بلاگ
best

دوستی گفت: من مسئول آنچه می‌گویم هستم نه آنچه شما برداشت می‌کنید!
و من می‌گویم:
خدا را شکر که اینها فقط نوشته‌اند!
[نه خاطره!]
بدانید،
الفاظ از آنچه بر مانیتور شما نقش بسته دروغترند!

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تنها» ثبت شده است

دو غریبــــــــه دو تا قلب در به در

          دو تا دلواپس این چشمــــــــــای تر


دو تا اسم دو خاطره دو نقطه چین

          دوتا دور افتاده ی تنها نشیـــــــــن

شایان جعفرنژاد

شب‌های سرد تنهایی،

که حتی چای هم گرمش نمی‌کند!

+


 

کسی را نمی‌شناختم!

که می‌نوشت از "هیچ"؛

بی هیچ توقعی،

و در آخر نصیبش تنها همان: 

"هیچ" شد.

چه جوری میشه اوج عصبانیت رو نشون داد؟

با داد زدن؟!

با دعوا!؟

با فریاد کشیدن؟

نه!!

به نظرم اوجش اونجاست؛

که خسته و بی رمق یه گوشه کز کنی

و فقط ساکت باشی.

گاهی متال!

+

باید سر مسلم را ببرند!

قومی که تسلیم اسلام نیستند و

چیزی از مسلمانی سرشان نمی شود.

 

 

نَبَرد را نَبُرد.

تنها، تنهاتر شد!

وقتی آخرین مهره را می زد.

 

 

شاید من هم آرام بودم؛

اگر تنها یکی برایم رام بود.

 

 

ساده بودم، نمی دانستم؛

عقیم می ماند!

نطفه ی عشقی که تنها در یک دل بسته شود.

 

 

بلبلی دارم محبوس در قفس

و از ابتدا تنها

ولی از عشق می خواند!

به گمانم با خدای خویش عشق بازی می کند.

و یا شاید

عشق هم غریزیست!

 

 

باید یکبار دگر، با خودم بنشینم     حرف دل با تو بگویم
از دلی که تنهاست
 و بپرسم 
که چرا تنهایی
که چرا دلتنگی
مگر این ابر سپید     مگر آن خنده ی ناز، که به لب های دلم می رقصید
حاصل عشق تو نیست
پس چرا تنهایی
پس چرا دلتنگی
من که دل پای دلت می دادم     من که هر روز، ز رویت، بوسه ی عشق چیدم
تو چرا خاموشی
تو چرا دلتنگی
دِلَکَم غصه ی بی داد زمان را ول کن     قصه ی غصه تلخِ دو جهان را ول کن
اندکی حتی کم
خنده ای بر دل کن
دِلَکَم شب سیاه است آری     عالم از جنگ تباه است آری
تو چرا دلتنگی
تو چرا می ترسی
تو که روشن به امید دلِ عشاق هستی     تو که صلحی به صلاح همه آفاق هستی
پس چرا تنهایی
پس چرا دلتنگی
تو که یک یار، به عالم داری
که تمام عالم، عاشق خنده ی اوست     که دل هر عاشق، بنده ی بنده ی اوست
تو که یک یار به عالم داری
که تمام گل ها، خوشگل از خنده ی اوست
آن، همان یار که ماهی به دلِ شب ها داد     آن، همان دوست که راهی به دلِ صحرا داد
در میان تو او فاصله ای نیست بیا
او همان است که عشق را به همه دنیا داد
خنده ی ناز شقایق به دل دشت از اوست     گریه ی پر تپش چشم هر عاشق از اوست
تو که خود غرق در آن یار هستی     تو که عهد دل خود را به دلِ او بستی
پس چرا ناراحت
پس چرا دلتنگی
او به دنبال نگاه هست، برو     او ندا داد، هرکه خواهد بیاید، برو
دل و دلتنگی را
به نگاهش ببخش
او تو را می خواهد، خنده بر لب، برو 

آیا خداوند برای عاشقش کافی نیست؟

زمر 36

 
بعضی از کوچکی تنها هستند و
 
 
بعضی به خاطر بزرگی
 
 
هیچگاه کسی پای دردِ دِل آسمان نَنِشَسته
 
 
هیچگاه کسی فریاد غربت دریا را نَشِنیده
 
 
زمین هم از تنهایی گریه می کند
 
 
من خودم لرزیدن شانه هایش را هنگام گریه دیده ام
 
 
این بی خبران می گویند "زلزله"
 
 
بزرگ که باشی تنها تَری